شعرهای عاشقانه ایرج جنتی‌عطایی

آمار مطالب

کل مطالب : 651
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 463
باردید دیروز : 42
بازدید هفته : 547
بازدید ماه : 876
بازدید سال : 2091
بازدید کلی : 10720

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دانلود آهنگ و آدرس downloadiya.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : حمید
تاریخ : چهار شنبه 12 تير 1398
نظرات

 

poems irajjannatibati1 شعرهای عاشقانه ایرج جنتی‌عطایی

ترانه های عاشقانه و زیبای ایرج جنتی عطایی

ایرج جنتی‌عطایی زاده ۱۹ دی ۱۳۲۵ در مشهد است.

اشعار ایرج جنتی عطایی

هم خونه ی من ای خدا

از من دیگه خسته شده

کتاب عشق ما دیگه

خونده شده ،‌ بسته شده

خونه دیگه جای غمه

اون داره از من دور می شه

این خونه ی قشنگ ما

داره برامون گور می شه

اون دست گرم و مهربون

با دست من قهره دیگه

چشمای غمگینش با من

قصه ی شادی نمی گه

هم خونه ی من با دلم

خیال سازش نداره

دستای کوچیکش دیگه

میل نوازش نداره

شبا وقتی میرم خونه

بوسه به موهاش می زنم

سرش به کار خودشه

انگار نه انگار که منم

روزا وقتی میام بیرون

اون خودشو به خواب زده

خب ، مثل روزگار شده

یه روز خوبه ،‌یه روز بده

ای دل من ، ای دیوونه

بذار برم از این خونه

…………………………

ترانه های ایرج جنتی عطایی

ای شرقی غمگین ، وقتی آفتاب تو رو دید

تو شهر بارونی بوی عطر تو پیچید

شب راهشو گم کرد ، تو گیسوی تو گم شد

آفتاب آزادی از تو چشم تو خندید

ای شرقی غمگین

تو مثل کوه نوری

نذار خورشیدمون بمیره

تو مثل روز پکی

مثل دریا مغروری

نذار خاموشی جون بگیره

ای شرقی غمگین

بازم خورشید دراومد

کبوتر آفتاب

روی بوم تو پر زد

بازار چشم تو پر از بوی بهاره

بوی گل گندم تو رو به یاد میاره

ای شرقی غمگین ، زمستون پیش رومه

با من اگه باشی ، گل و بارون کدومه

آواز دست ما می پیچه تو زمستون

ترس از زمستون نیست که آفتابش رو بومه

شب آشیان شب‌زده، چکاوک شکسته‌پر 

رسیده‌ام به ناکجا، مرا به خانه‌ام ببر 

کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن 

از آن تبار خودشکن تو مانده‌ای و بغض من 

از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن 

از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن 

چگونه گریه سر کنم که یار غم‌گسار نیست 

مرا به خانه‌ام ببر که شهر، شهر یار نیست 

مرا به خانه‌ام ببر ستاره دل‌نواز نیست 

سکوت نعره می‌زند که شب ترانه‌ساز نیست 

مرا به خانه‌ام ببر که عشق در میانه نیست 

مرا به خانه‌ام ببر اگر چه خانه، خانه نیست 

از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن 

از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن 

چگونه گریه سر کنم که یار غم‌گسار نیست 

مرا به خانه‌ام ببر که شهر شهر یار نیست 

ایرج جنتی عطایی

…………………………………

تو فکر یک سقفم، یک سقف بی‌روزن 

یک سقف پابرجا، محکم‌تر از آهن 

سقفی که تن‌پوشِ هراس ما باشه 

تو سردی شب‌ها، لباس ما باشه 

سقفی اندازه‌ی قلب من و تو .. واسه لمس تپش دلواپسی 

برای شرم لطیف آینه‌ها .. واسه پیچیدن بوی اطلسی 

زیر این سقف، با تو از گل، از شب و ستاره میگم 

از تو و از خواستن تو، میگم و دوباره میگم 

زندگیم‌و زیر این سقف، با تو اندازه می‌گیرم 

گم میشم تو معنی تو، معنی تازه می‌گیرم 

سقف‌مون افسوس و افسوس، تن ابر آسمونه 

یه افق یه بی‌نهایت، کمترین فاصله‎مونه 

تو فکر یک سقفم، یک سقف رویایی 

سقفی برای ما، حتا مقوایی 

تو فکر یک سقفم، یک سقف بی‌روزن 

سقفی برای عشق، برای تو با من 

سقفی اندازه‌ی قلب من و تو .. واسه لمس تپش دلواپسی 

برای شرم لطیف آینه‌ها .. واسه پیچیدن بوی اطلسی 

زیر این سقف اگه باشه، می‎پیچه عطر تن تو 

لُختی پنجره‌هاش‌و می‌پوشونه پیرهن تو 

زیر این سقف خوبه عطرِ خود‌فراموشی بپاشیم 

آخر قصه بخوابیم، اول ترانه پاشیم 

ایرج جنتی عطایی

شعرهای عاشقانه ایرج جنتی‌عطایی

گردآوری: روبکا

 

شعرهای عاشقانه ایرج جنتی‌عطایی


برچسب



تعداد بازدید از این مطلب: 123
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود